گمانم این بود که اگر به دستانت تکیه کنم پشتم به کوه است
چه تصور ابلهانه ای،باورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم
میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است...باورم نمیشد
اما دیگر برایم باور شد
که بهترین آدمها میتوانند بدترین شوند
و تو که روزی بهترین بودی...ناگهان بدترین شدی...
چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟
سادگیم را ؟
اما بدان...سادگیم را ساده نگیر
باورت کردم...به خیال خامم که تو هم باورم کردی...
با تو دنیایی نقره ای ساختم
با تو نفس کشیدم...
به تو امید بستم...
چه راحت شکستی و رفتی...
چه بی خیال آتش زدی...این دل بی درمان را...
چه دیر شناختمت،افسوس میخورم که چرا اینقدر بدبخت وساده بودم...
تو زلالیم را ندیدی، به بازیم گرفتی حداقل برای بار آخر منو به بدترین شکل بازی دادی.....
مرا،احساسم را به بازی گرفتی...
من بازیچه نیستم...عروسک هم نیستم،تو به من دروغ گفتی...
دروغی بزرگ که منو دوست داشتی ...
هرگز نمی بخشمت
چــــه سخـــــت اســــــــت
تــــشییــــــع عـــــــــشق روی شـــانـه هــــــای
فـــرامــــــــــوشی
وقـــتی مـیدانـــــی پـنجشـنبـــه ای نــــــیست
تا
رهــــــگذری بـــر بــــی کـــــسیت فاتــــحه بخــواند !
هر روز نبودنت را...
بر دیوار خط کشیدم...
ببین این دیوار لامروت...
دیگر جایی برای خط زدن ندارد...
خوش به حال تو...
که خودت را راحت کردی...
یک خط کشیدی تنها...
آن هم روی من.......
خنده هایم نه از ته دل بلکه از سر ظاهر است!
گریه هایم نه در سطح وجودم بلکه از اعماق آن است!کمک میخواهم!
خود را میان ظاهر و باطنم گم کرده ام!
خدایـــــــــا...!
قیامتت را برپـــــا کن
تو اگـــر خستــــــــه نشدی , ما عجیب خستــــــه ایم!
الهی یک نفر بیاد قلبتو مثل من کنه
بشکنه اون رو بندازه زیر پاهاش لگد کنه
خدا کنه که یک کسی از راه دور صدات کنه
وقتی به اونجا رسیدی حتی نخواد نگات کنه
الهی خوشبختی بیاد مشت بزنه به پنجرت
پنجره رو تو باز کنی یکهو بیاد باد ببره
الهی که یکی بیاد دستاتومحکم بگیره
فردا که شد رها کنه حالتو کم کم بگیره
یکی بیاد که چشما تو حسابی چشم به راه کنه
بهش بگی قلبم چی شد زیر پاشو نگاه کنه
خدا کنه خدا کنه ...........